تجارت کردن با “لات”


بسیج مدرسه عشق بود

متولدین دهه‌ی پنجاه همزمان با پیروزی انقلاب وآغاز جنگ تحمیلی شاهد ظهور جوانمردانی بودند که نامشان بسیجی بود و مرامشان پهلوانی و کردارشان خادمی ملت، این شد که بسیج شد مدرسه‌ عشق، عشق به وطن، عشق به هموطن

تصویر بسیج مدرسه عشق بود

به گزارش پرسون، محمدهادی جعفرپور وکیل دادگستری شیراز در یادداشتی نوشت: نمی‌دانم بهانه و دلیل نگارش این یادداشت را چه بدانم تا خدای ناکرده به کسی برنخورده و سبب سوءبرداشت نشود لذا بگذارید به حساب دلتنگی برای بسیجی که مدرسه‌ی عشق بود.

جنگ که شروع شد هشت نه ساله بودم، و موذن مسجد محله ای که هر ماه اعزام داشت،روزهای ابتدایی جنگ بچه های مسجد یکی یکی راهی منطقه می‌شدند و به مرور محل از حضورشون خالی وخالی تر شد و کوچه پس کوچه های محله جولانگاه ساقی ها و لات های محل شده بود که از صبح تا شب ،سرگذر محل سرگرم رفتارهایی بودند که جز زشتی و وقاحت تجارت کردن با “لات” تعریفی نداشت.

یادش به خیر حاج آقا احمدی امام جماعت مسجد کامله مردی بود ،روحانی مسلک.هم او که پا به پای ما و پدران ومادران ما برای قرصی نان و چند لیتر نفت توی صف می‌ایستاد و به تعارف اهل محل که احترامش داشتند و دوستدارش بودند توجهی نمی‌کرد و جلو نمی‌آمد تا مبادا خارج از صف نفت بگیرد و نان.

پیش از اقامه ی نماز عشا حاج احمدی در گوشم گفت؛بعد از سلام وصلوات رکعت آخر،بگو هیات امناء مسجد بیایند داخل شبستان مسجد . نماز که تمام شد من نیز هم‌پای پدرم داخل شبستان شدم و شش‌دانگ هوش وحواسم را دادم به حرف‌های حاج‌آقا که می‌گفت:الان که بچه‌های پایگاه عازم جبهه شدند و محل قرق این بندگان خداست،تکلیف من وشماست که باهاشون حرف بزنیم و از جوان‌های محل مراقبت کنیم‌،درست که اینها ی خُرده نااهلی میکنن و گوش به حرف نمیدن اما من وشما تکلیف داریم حواسمون بهشون باشه،جوهره‌ی اینها کمتر از معین من و جمال وحسام و بچه‌های پایگاه که الان سینه سپر کردن برای ناموس و وطن نیست .

از حرف های آنشب حاج احمدی چیز زیادی حالی ام نشد تا اینکه دست در دست پدر راهی خونه شدم.بین راه دست حاج‌بابا را فشردم و گفتم؛بابا مگر آدم‌ها هم جوهر دارند؟!حاح‌بابا لبخندی زد و گفت:آدم اگر جوهر نداشته باشه که دیگه آدم نیست و ادامه‌ی حرف های بابا به این رسید که هر مخلوقی از مخلوقات خدا جدا از شکل و ظاهری که عیان است و هویدا،باطنی داره که نشان‌دهنده‌ی اصالت و هویت اوست.

یکی دوماه بعد خبر شهادت حسام کل محل را عزادار کرد و هر گوشه ای از محل حجله‌ای برای حسام به پا شد، اما چیزی که سبب تعجب همه‌ی اهالی محل شده بود ماتم همون ساقی‌ها و لات‌های محل بود.از مجیدپلنگ تا کریم ساچمه و اصغر بی‌کله همه سیاه پوش شده بودند،دیگه خبری از قرق سرگذر و. نبود.انگار خون حسام کل محله‌ را تطهیر کرده بود، دیگه خبری از بسته های مواد که لابه‌لای آجرهای خونه‌ خرابه‌ی ته کوچه بن بست جاساز می‌شد نبود،عوض بوی هروئین وحشیش عطر مردانگی کل محل وبرداشته بود نه تنها روی آجرها که نوشته بودند بسیج مدرسه ی عشق است که رفتار ونگاه جوان‌های محل سرشار از عشق بود، عشق به خاک وطن،غیرت برای ناموس وطن.

کلام حاج احمدی و خون حسام معجونی شده بود برای تغییر اتمسفر محله و رفتار بچه‌های محل .

حالا محله‌ی ما نه از برای بودن ساقی های مواد و. شناخته می‌شد،بلکه این مردانگی و غیرت جوان‌های محله بود که وِرد زبان اهالی محله های شیراز شده بود آنچه برای من وهم سن و سال هایم دیدنی و قابل توجه بود تاثیر کلام حاج احمدی بود و خون حسام.رفتن به منطقه و رزمنده شدن برای بچه های محل شده بود ملاک و معیار مردانگی،از بر وبچه های محل در توصیف مرام و مسلک حاج احمدی چیزهایی می شنیدم که مصداق مرد هست وحرفش بود،اینکه معین پسرِحاج احمدی پیشقراول رزمنده های محل شده بود و حاج آقا علیرغم حرمت و احترامی که کل محل براش قائل بودند، زندگی شخصی و امکانات زندگی اش ذره ای با سایر اهالی محل تفاوت نداشت یکی از رموز محبوبیت حاج احمدی بود که در کنار آموزه های مذهبی،عشق به وطن و هموطن را در کل پایگاهِ مسجد منتشر می کرد.

آن روزها من و همسن وسال هایم در نبود بزرگترها،چادر کمک به جبهه ها را سرپا نگه داشته بودیم و اهالی محل بی منت و در طبق اخلاص برای رزمندگان دلاور وطن دارو،خواربار،کمپوت و. تحویل چادر می دادند و آخر هر ماه،همراه با اتوبوس اعزامی به منطقه،کمک های جمع اوری شده به منطقه ارسال می شد.

آن روزها تا چشم کار می کرد مصداق عینی و واقعی این عبارت که بسیج مدرسه ی عشق است را می شد در رفتار اهالی محل و بچه های پایگاه دید.

لات‌ها و اوباش ایرانی از کجا آمده‌اند؟

الوات در جامعه ایران از کجا آمده‌اند؟ گزارش‌هایی هست از دوره قاجار که وضعیت الوات را توصیف می‌کند؛ در مقابل لوطی‌ها که مردم‌دار و امین محله‌ها بودند، اینها اوباش و غارتگر بودند.

 لات‌ها و اوباش ایرانی از کجا آمده‌اند؟

لوطی یا لوتی در فرهنگ سنتی ایران به کسانی گفته می‌شد که زندگی عادی نداشتند و البته ۲ دسته بودند؛ گروهی که اهل مروت و مدارا و بخشش بودند و مدافع و امین مردم بودند و گروهی دیگر که فقط از لوطی نامش را یدک می‌کشیدند و به انواع و اقسام اوباش‌گری می‌پرداختند و نزد مردم به «الوات» و «جاهلان» مشهور بودند.

بالطبع در کلام و نوشتار گاهی لفظ لوطی برای این دسته نیز به کار می‌رفت و «ارنست اورسل» بلژیکی در دوره قاجار چنین نوشته است: «لوطی یعنی مردمی که هیچ تجارت کردن با “لات” نوع شغل مشخص و پایداری ندارد فقط گاه‌گاهی به چند مورد پیشه کم و بیش مجاز مشغول می‌شود مانند تردستی، دلالی، چشم‌بندی. لوطی در کلاهبرداری بسیار ماهر است. حتی گاهی باج‌بگیر و زورگوی حرفه‌ای است.

لوطی‌ها بیشتر مواقع در بازار پرسه می‌زنند و از مشتری‌های دائمی میخانه‌های پنهانی هستند، دارای زندگی پر ماجرایی‌اند. و رفته‌رفته بی‌قید، جسور و گستاخ می‌شوند. به‌خاطر هیچ و پوچ. گاهی حتی به دلخوشی دعوا کردن به جان هم می‌افتند. گاهی هم یک لوطی برای کسب شهرت با قمه یا طپانچه به فراشان حکومت [کارکنان و مأموران حکومت] حمله می‌کند».

14010716000506_Test_NewPhotoFree

معلوم است الوات و جاهلان در مواقع آشوب و بلوا نیز خوش‌به‌حالشان می‌شده و «هاینریش بروگش» آلمانی در سفرنامه تجارت کردن با “لات” خود در دوره قاجار به‌خوبی به این نکته اشاره کرده است. وی نوشته است: «لوطی‌ها در زمان آرامش و نظم و ثبات زندگی خود را از طریق باج‌گیری و قداره‌کشی می‌گذرانند و در زمان هرج و مرج و آشفتگی هم به جماعت مخالف می‌پیوندند و به چاپیدن و غارت اموال مردم می‌پردازند. لوطی‌ها شغل و کاری ندارند، روزها یا خوابند یا در کوچه‌ها و معابر عمومی به ولگردی مشغولند و شب‌ها به دزدی و قاچاق می‌پردازند».

تصاویر کمتر دیده شده از لات‌ها و اوباش زمان قاجار

الوات در جامعه ایران از کجا آمده‌اند؟ گزارش‌هایی هست از دوره قاجار که وضعیت الوات را توصیف می‌کند؛ در مقابل لوطی‌ها که مردم‌دار و امین محله‌ها بودند، این‌ها اوباش و غارتگر بودند.

به گزارش فارس، لوطی یا لوتی در فرهنگ سنتی ایران به کسانی گفته می‌شد که زندگی عادی نداشتند و البته ۲ دسته بودند؛ گروهی که اهل مروت و مدارا و بخشش بودند و مدافع و امین مردم بودند و گروهی دیگر که فقط از لوطی نامش را یدک می‌کشیدند و به انواع و اقسام اوباش‌گری می‌پرداختند و نزد مردم به «الوات» و «جاهلان» مشهور بودند.

بالطبع در کلام و نوشتار گاهی لفظ لوطی برای این دسته نیز به کار می‌رفت و «ارنست اورسل» بلژیکی در دوره قاجار چنین نوشته است: «لوطی یعنی مردمی که هیچ نوع شغل مشخص و پایداری ندارد فقط گاه‌گاهی به چند مورد پیشه کم و بیش مجاز مشغول می‌شود مانند تردستی، دلالی، چشم‌بندی. لوطی در کلاهبرداری بسیار ماهر است. حتی گاهی باج‌بگیر و زورگوی حرفه‌ای است.

لاتها

لوطی‌ها بیشتر مواقع در بازار پرسه می‌زنند و از مشتری‌های دائمی میخانه‌های پنهانی هستند، دارای زندگی پر ماجرایی‌اند؛ و رفته‌رفته بی‌قید، جسور و گستاخ می‌شوند. به‌خاطر هیچ و پوچ. گاهی حتی به دلخوشی دعوا کردن به جان هم می‌افتند. گاهی هم یک لوطی برای کسب شهرت با قمه یا طپانچه به فراشان حکومت [کارکنان و مأموران حکومت]حمله می‌کند».

معلوم است الوات و جاهلان در مواقع آشوب و بلوا نیز خوش‌به‌حالشان می‌شده و «هاینریش بروگش» آلمانی در سفرنامه خود در دوره قاجار به‌خوبی به این نکته اشاره کرده است.

وی نوشته است: «لوطی‌ها در زمان آرامش و نظم و ثبات زندگی خود را از طریق باج‌گیری و قداره‌کشی می‌گذرانند و در زمان هرج و مرج و آشفتگی هم به جماعت مخالف می‌پیوندند و به چاپیدن و غارت اموال مردم می‌پردازند. لوطی‌ها شغل و کاری ندارند، روز‌ها یا خوابند یا در کوچه‌ها و معابر عمومی به ولگردی مشغولند و شب‌ها به دزدی و قاچاق می‌پردازند».

نحوه تغییر نام در ثبت احوال/ چه نام‌هایی ممنوع است؟

ايسنا : براساس ماده ۲۰ قانون ثبت احوال کشور تشخیص نامهای ممنوع با شورایعالی ثبت احوال می باشد و این شورا نمونه های آن را تعیین و به سازمان ثبت احوال کشور اعلام می‌کند؛ لذا انتخاب نام هایی که موجب هتک حیثیت مقدسات اسلامی می‌گردد و همچنین عناوین و القاب و نامهای زننده و مستهجن یا نامتناسب با جنس ممنوع است.

نحوه تغییر نام در ثبت احوال/ چه نام‌هایی ممنوع است؟

هرشخص ایرانی می‌تواند با توجه به مواد قانون ثبت احوال کشور و مواردی که از سوی شورایعالی ثبت احوال به عنوان نام‌های ممنوعه و قابل تغییر اعلام می‌شود، نسبت به تغییر نام اقدام کند.

براساس ماده ۲۰ قانون ثبت احوال کشور تشخیص نامهای ممنوع با شورایعالی ثبت احوال می باشد و این شورا نمونه های آن را تعیین و به سازمان ثبت احوال کشور اعلام می‌کند؛ لذا انتخاب نام هایی که موجب هتک حیثیت مقدسات اسلامی می‌گردد و همچنین عناوین و القاب و نامهای زننده و مستهجن یا نامتناسب با جنس ممنوع است؛ همچنین انتخاب نام در مورد اقلیت‌های دینی شناخته شده در قانون اساسی تابع زبان و فرهنگ دینی آنان است.

از سوی دیگر ذکر سیادت در اسناد سجلی ساداتی که سیادت آنان در اسناد سجلی پدر و یا جد پدری مندرج باشد و یا سیادت آنان با دلایل شرعی ثابت گردد الزامی است ، مگر کسانیکه خود را سید ندانند و یا عدم سیادت آنان شرعاً احراز شود.

نام های قابل تغییر در ثبت احوال کشور

بر اساس ماده ۲۰ قانون ثبت احوال و تبصره‌های آن انتخاب برخی نام‌ها ممنوع و دارندگان آنها می‌توانند با رعایت مقررات مربوطه نسبت به تغییر آن اقدام نمایند.

بر اساس همین ماده انتخاب نامهائی که موجب هتک حیثیت مقدسات اسلامی می‌شود همانند عبدالات، عبدالعزی (لات و عزی نام دو بت در مکه معظمه دوران قبل از اسلام) ممنوع است. همچنین انتخاب اسامی مرکبی که عرفا" یک نام محسوب نمی‌شوند (اسامی مرکب ناموزون) همانند سعید بهزاد ، شهره فاطمه ، حسین معروف به کامبیز و . ممنو ع است.

انتخاب عناوین - اعم از عناوین لشکری و یا کشوری و یا ترکیبی از اسم و عنوان همانند سروان، سرتیپ، دکتر، شهردار و یا سروان محمد و و شهردار علی و انتخاب القاب اعم از ساده و مرکب همانند ملک الدوله، خان، یا شوکت الملک، حاجیه سلطان و سلطانعلی ممنوع است.

انتخاب اسامی زننده و مستهجن (زننده و مستهجن آن دسته از نامهائی است که بر حسب زمان، مکان یا مورد به دلایل و جهاتی برای دارنده آن زننده و مستهجن باشد و این موارد به تأیید شورایعالی برسد). این اسامی همانند نام هایی است که معرف صفات مذموم و مغایر با ارزش‌های والای انسانی مانند گرگ ، قوچی و.. است.

نامهائی‌ که با عرف و فرهنگ غالب و مقدسات مذهبی مردم مغایر باشد همانند لات و خونریز و. و نامهائی که موجب تحقیر اشخاص بوده و یا معنای لغوی آن در جامعه قابل پذیرش نباشد همانند صد تومانی، کنیز و. که همگی جزو اسامی زننده و مستهجن هستند. همچنین انتخاب اسامی نامتناسب با جنس همانند ماشاءاله برای اناث و یا انتخاب نام اشرف و یا اکرم برای افراد ذکور.

حذف کلمات زائد و غیر ضروری در نام اشخاص همانند قلی، غلام ، گرگ ، ذولف و قوچ از موارد نام های قابل تغییر در ثبت احوال کشور است. تصحیح اشتباهات املائی در نام اشخاص که بدلیل عدم آشنائی مامور با لهجه ها و الفاظ و معانی محلی و یا ناشی از تلفظ اظهار کننده پیش آمده همانند زهراب به سهراب و یا منیجه به منیژه و یا . نیز قابل تغییر است.

هم نام بودن فرزند با پدر و یا مادر در یک خانواده، هم نام بودن برادران و یا خواهران در یک خانواده، تغییر نام کسانی که با تأیید مراجع ذیصلاح به دین مبین اسلام مشرف می شوند، تغییر نام کسانیکه نام آنها اسامی ایام هفته باشد و تغییر نامها از صورت عربی به شکل فارسی از قبیل رحمن به رحمان، اسمعیل به اسماعیل، اسحق به اسحاق و . در ثبت احوال کشور امکان پذیر است.

تغییر نام افرادی که تغییر جنسیت داده و دادگاه صالحه حکم به تغییر نوع جنس در اسناد سجلی و شناسنامه آنان صادر کرده است همچنین پیشوند " عبد " خاص اسامی و صفات ذات پروردگار است و در سایر موارد، متقاضی می‌تواند تقاضای حذف آنرا داشته باشد.

با توجه به مواردی که برای تغییر نام‌ها وجود دارد افراد ۱۸ سال به بالا، کمتر از ۱۸ سال که دارای حکم رشد هستند، پدر یا جد پدری با ارائه شناسنامه خود جهت فرزندان کمتر از ۱۸ سال و سرپرست قانونی ( قیم ، امین ، وصی ) برای افراد صغیر و محجور با ارائه مدارک مستند که سمت او احراز شده باشد می‌توانند با مراجعه به ادارات ثبت احوال نسبت به درخواست تغییر نام اقدام کنند.

تغییر چه نام‌هایی از طریق ثبت احوال امکان پذیر نیست؟

تغییر نام و اسامی و صفات باریتعالی و نام های دینی، مذهبی و معصومین ممنوع است.

احراز مناسب بودن و یا نامناسب بودن اسامی چگونه انجام می شود؟

بر اساس مصوبه شورای عالی ثبت احوال مرجع رسیدگی به نام های جدید و نوساخته، کمیته مشورتی نام سازمان ثبت احوال مرکب از اساتید دانشگاه ها و اعضای فرهنگستان زبان و ادب فارسی است. جهت درخواست و پیشنهاد بررسی نام باید به سامانه انتخاب نام به آدرس www.sabteahval.ir/nameselection مراجعه و درخواست را به همراه اطلاعات تکمیلی از قبیل مشخصات شناسنامه‌ای پدر و مادر نوزاد مورد نظر را ثبت کرده و منتظر نظر کارشناسی از طریق تماس سازمان باشیم و یا به بخش پیگیری سامانه انتخاب نام مراجعه کرده و درخواست خود را پیگیری کنیم.

برای طی کردن مراحل تغییر نام نیز مدارکی همچون ارائه اصل شناسنامه، تکمیل فرم درخواست تغییر نام که در اداره های ثبت احوال ارائه می شود و پرداخت هزینه متعلقه طبق تعرفه جاری الزامی است.

هواداران پرسپولیس به خاطر من تجمع کردند/ فقط توانستم همسر و فرزندم را راهی خارج کنم

مجتبی محرمی فوق ستاره پرسپولیس در نیمه دوم دهه ۶۰ و اوایل دهه ۷۰ خاطرات جالبی از پیراهن شماره ۸ دارد.

هواداران پرسپولیس به خاطر من تجمع کردند/ فقط توانستم همسر و فرزندم را راهی خارج کنم

پس از اینکه با مرتضی کرمانی مقدم درباره پیراهن شماره ۸ و خصوصیات بازیکنانی که این شماره را در پرسپولیس پوشیده‌اند، حرف زدیم ناگهان به یاد مجتبی محرمی‌افتادیم. یکی از محبوب‌ترین بازیکنان کل ادوار پرسپولیس و تیم ملی که خیلی‌ها او را بهترین مدافع چپ تاریخ فوتبال ایران می‌دانند.

مصاحبه با او را هم با پیراهن شماره ۸ آغاز کردیم.

با مرتضی کرمانی مقدم درباره پیراهن شماره ۸ صحبت کردیم که به ما گفت علی پروین این شماره را به او داد. شما چه طور به این شماره رسیدید؟

نظر علی آقا شرط بود. مرتضی کرمانی دوست و همبازی خوبم به قطر رفته بود و بنابراین پیراهن شماره ۸ به من رسید.

خودتان هم آن را دوست داشتید؟

شک نکنید! من طرفدار تیم ملی آلمان بودم. تیمی‌که کاپیتان آن لوتار ماتیوس معروف پیراهن شماره ۸ را می‌پوشید. خیلی از سبک بازی او خوشم می‌آمد.

چرا؟

در ظاهر فوتبالیست ریزنقشی بود اما هم تکنیک داشت، هم شوتزن و بازیساز بود و هم در زمین و جنگ‌های تک به تک کم نمی‌آورد. فوتبالدوستان قدیمی می‌دانند که در اواخر دوران بازی اش در دفاع آخر هم عالی بازی می‌کرد. البته یک بازیکن دیگر آلمانی را هم دوست داشتم و به خاطرش در تیم ملی ایران شماره ۳ می‌پوشیدم.

آندریاس برِمه؟

اما تماشاگران پرسپولیسی شما را «مجتبای برِمه» صدا می‌زدند!

درست است ولی برِمه چپ پای صرف و فوق العاده ای بود اما من راست پا بودم. البته با پای چپ هم خوب بازی می‌ردم اما طرفدار " پل برایتنر" بودم!

چرا؟

روی دستش بازیکن نیامد. او هم راست پا بود و می‌توانست در خط‌هافبک، دفاع چپ و همه جای زمین بازی کند.

مثل خود شما؟

(با تواضع خاصی) ما کجا و پل برایتنر کجا؟ یک فوتبالیست فنی و در عین حال با آن سیبیل‌هایش ترسناک بود.

هواداران پرسپولیس به خاطر من تجمع کردند/ فقط توانستم همسر و فرزندم را راهی خارج کنم

بعدها شوماخر دروازه‌بان تیم ملی آلمان در کتاب خاطراتش نوشت که همه در رختکن تیم ملی آلمان از پل برایتنر می‌ترسیدند. او در رختکن سیگار می‌کشید و کسی هم حرفی به او نمی‌زد؟!

من این موضوع را نمی‌دانم اما پل برایتیر که می‌شناختم در جام جهانی ۱۹۷۴ با خونسردی ضربه پنالتی اش را در بازی فینال مقابل هلند گل کرد تا تیم ملی آلمان قهرمان رقابت‌ها شود. پل برایتنر خیلی خونسرد و فنی بازی می‌کرد و اصلا استرسی نداشت انگار توی محل خودشان بازی می‌کند. به خاطر او بود که در تیم ملی شماره ۳ می‌پوشیدم.

والبته یک نفر دیگر؟!

همبازی که خیلی دوستش داشتید و شماره ۸ می‌پوشید؟

خدابیامرزد سیروس قایقران را که پرچمش خال آسمان فوتبال انزلی و ایران است. یک مرد با معرفت و یک رفیق بی نظیر که مرام و معرفتی روی دستش نیامده است. وقتی او شماره ۸ را می‌پوشید من یکی عشق می‌کردم. خیلی رعنا بود با قیافه ای مردانه و دوست داشتنی. (آهی می‌کشد) خیلی وقت‌ها یاد سیروس می‌افتم. شماره ۸ تیم ملی به سیروس می‌آمد و بس!

قبل از شما و مرتضی کرمانی مقدم، پیراهن شماره ۸ را ناصرمحمدخانی و حسین کلانی می‌پوشیدند اما شما دو نفر تعریف جدیدی از این پیراهن ارائه دادید. یاغی و جنجالی لقبی بود که به شماره هشت‌های پرسپولیس دادند!

من نه یاغی بودم و نه جنجالی و همه اینها را برایم ساختند. نمی‌گویم فوتبالیست آرامی‌بودم اما جلوی زورگویی یا دعوای بازیکنان حریف و به قول معروف فوتبالی کم نمی‌آوردم. زمین فوتبال برای نسل ما حکم ناموس را داشت. اجازه نمی‌دادیم کسی در زمین ما جولان بدهد. محکم و سفت بازی می‌کردم و البته دشمن هم زیاد داشتم.

دوست و طرفدار هم زیاد داشتید. این طور نیست؟

قطعا همین طور است اما دشمنانم قدرت را در دست داشتند. نمی‌توانستند تحمل کنند یکی از جنوب تهران آمده و . نمی‌خواهم به گذشته برگردم اما دست به دست هم دادند خرابم کنند.

موفق شدند؟

شاید بله و شاید هم نه! من فقط روی فوتبالم حساب می‌کردم و دنبال چیزی هم نبودم اما مگر می‌گذاشتند؟ کوچک ترین اشتباه مجتبی محرمی‌تبدیل به بزرگ ترین خلاف دنیا می‌شد اما در همان دوران هم کسانی بودند که اشتباهات بزرگ تری نسبت به من مرتکب می‌شدند ولی کسی نمی‌گفت بالای چشم شما ابرو است.

چرا؟!

نمی‌دانم، شاید مجتبی محرمی‌بچه پایین شهر بود. شاید مجتبی محرمی‌اهل ریا و تظاهر نبود و به کسی هم باج نمی‌داد. من رفتاری نمی‌کردم که برخلاف میل باطنی ام باشد. خودم بودم و هرگز نمی‌خواستم تظاهر کنم.

بگذریم! بعد از شما هم مهدی هاشمی‌نسب پیراهن شماره ۸ را پوشید. صحبتی ندارید؟

مهدی هاشمی‌نسب را هم خیلی قبول دارم. مهدی پسر با معرفت و مثل خود من روراست و یکرنگی است. او هم شاید یک جاهایی چوب سادگی اش را خورده باشد اما در پرسپولیس با جان و دل بازی می‌کرد. خوشم می‌آمد وقتی می‌دیدیم در بازی‌های پرسپولیس به هیچ کس باج نمی‌دهد و .

هاشمی‌نسب برای پوشیدن پیراهن پرسپولیس از شما رخصت گرفت؟

من اسمش را رخصت نمی‌گذارم. مهدی مشتی گیری کرد و زنگ زد که پیراهن شماره ۸ را می‌خواهد بپوشد.

شما چه گفتید؟

گفتم مبارکت باشد داداش! شماره ۸ برازنده اش بود چون فوتبالش را دوست داشتم. کاش آن زمان پرسپولیس اجازه نمی‌داد مهدی برود اما.

شماره ۸ امروز پرسپولیس، مرتضی پورعلی گنجی است. نظری ندارید؟

او هم بازیکن خوبی است و امیدوارم در پرسپولیس موفق باشد.

هواداران پرسپولیس به خاطر من تجمع کردند/ فقط توانستم همسر و فرزندم را راهی خارج کنم

راستی شما چرا سر تمرین پرسپولیس رفتید؟

همین طوری و دلی رفتم. دخترم آرینا از خارج کشور برای دیدنم آمده و به همین خاطر سر تمرین پرسپولیس رفتیم با دوستان دیداری تازه کنیم. یحیی، افشین، کریم، سید جلال و بچه‌ها را دیدم و خوشحال شدم. پرسپولیس همیشه برای ما حکم خانه را دارد و.

چرا پرسپولیس به تراکتور باخت؟

این سئوال را فکر می‌کنم یحیی جواب داد. این تیم ظاهرا تمرکز نداشته و با مشکلاتی مواجه شده بود که اجازه نداد برابر تراکتور نمایش خوبی داشته باشد. خود من هم از دیدن بازی بچه‌ها واقعا غافلگیر شدم. انشالله در بازی‌های بعدی جبران می‌کنند.

مجتبی محرمی‌اگر الان بازی می‌کرد چقدر می‌ارزید؟

این را دیگران باید بگویند!

یک بار مرتضی کرمانی مقدم در مصاحبه ای گفته بود مجتبی محرمی‌اگر الان بازی می‌کرد ۱۵۰ میلیارد تومان می‌ارزید. قبول دارید؟

مرتضی لطف دارد. خودش الان بازی می‌کرد قیمت نداشت. من فقط یک چیز می‌گویم. کشاورز تهران سال ۱۳۷۰ اگر اشتباه نکنم تمام ستاره‌های ایران را خرید. جواد زرین چه، رضا حسن زاده، مهدی ابطحی، خدابیامرز سیروس ، نادرمحمدخانی و. و با من هم صحبت کردند. وقتی خبرش در شهر پیچید هواداران پرسپولیس جلوی نمایشگاه علی پروین و در زمین کارگران که چرا گذاشتید مجتبی برود؟ کشاورز به پول آن موقع ۳میلیون نقد می‌داد که با دو میلیون می‌شد خانه در آریاشهر بخری!

کلی هم یخچال و فرش و گاز و تلویزیون و ماشین‌لباسشویی، ما را بردند زورخانه و دوره کردند که تو بچه لاتی، به خاطر مردم برگرد. محمود خوردبین هم رفت منزل مادرم و همه هدایای کشاورز را باروانت کرد و برگرداند. آن سال ۴۰هزار تومان پرسپولیس به ما داد! سال ۱۳۷۱ هم عین این داستان برای تجارت تکرار شد، فنونی‌زاده، پیروانی ، طاهری، دایی، دین‌محمدی و. همه رفتند. گران ترین شون می‌گرفت ۲ میلیون اما به من ۶ میلیون نقد می‌دادند و ۶ میلیون وام بلاعوض خرید خانه . مهدی فنونی با همین وام در آریاشهر خانه‌ای ۲۵۰ متری خرید. دوباره گفتند بمان پرسپولیس و ماندم.

ظاهرا سر ماجرای پیشنهاد بانک تجارت خدابیامرز پدرتان مخالفت کرد؟

پدرم بنده خدا حرف خاصی نداشت اما علی آقا پروین را هم خیلی دوست داشت. یک روز علی آقا به منزل ما آمد و پدرم هم کله پاچه تدارک دید. دور هم که نشسته بودیم، آقای پروین گفت که مجتبی بمان و نرو! پدرم هم به من گفت که روی حرف علی آقا نباید حرفی بزنی و ما هم نزدیم.

پشیمان نیستید؟

نه ولی دروغ نمی‌گویم گاهی وقت‌ها خوب که فکر می‌کنم می‌بینم می‌توانستم آن زمان تصمیمات بهتر و منطقی تری هم بگیرم. من پرسپولیس را دوست داشتم، به این تیم تعصب داشتم اما باید به آینده هم فکر می‌کردم. از کل دوران فوتبالم فقط یک خانه در خیابان بهار داشتم که فروختم و زن و بچه ام را با آن راهی خارج از کشور کردم. می‌توانستم حداقل دو، سه خانه یا آپارتمان دیگر بخرم و حداقل آینده ام را بیمه کنم اما . حالا گذشته‌ها گذشته و همین که مردم و هواداران پرسپولیس هنوز مرا به یاد دارند جای شکرش باقی است.

سئوالات ما به پایان رسید. شما حرف ناگفته ای ندارید؟

راستش می‌خواستم بگویم وقتی دیدم با حمید استیلی چه طوری تا کردند خیلی ناراحت شدم. حمید استیلی فوتبالیست ملی این مملکت بوده و فدراسیون با او خوب تا نکرد. من می‌گویم اگر می‌خواستید حمید استیلی را برکنار کنید حداقل یک فوتبالی را جای او می‌گذاشتید نه اینکه. او پسر با معرفتی است و به خاطرش خیلی ناراحت شدم، خیلی!



اشتراک گذاری

دیدگاه شما

اولین دیدگاه را شما ارسال نمایید.